۱۳۹۱ اردیبهشت ۲۰, چهارشنبه

درحاکمیت آخوندهای دزد و فاسد و وراسیسم ایرانی :در مرگ ِ " نصيب "، كارگر 22 ساله افغانى


"دار- بست"
در مرگ ِ " نصيب "، كارگر 22 ساله افغانى  
عليرضا عسگرى






افتاده روى خاك
دراز به دراز
با دهان كف كرده
ساعت هشت صبح
پنجره‌ها سرك مي‌كشند
بيدار نمي‌شود
نه
نمي‌شود
افتاده است نصيب
از ارتفاع طبقه‌ى 5
در ساختمان رياحى
روى زمين
و حفره اى در چشمش
و چسبيده خون
به ميلگرد بيرون زده از ديوار
و تكه‌اى از پيراهن‌اش
گير كرده در چنگ يك سيم-مفتول
افتاد
نصيب
امروز، وَ ديروز
از طبقه‌ى 5
درست رأس ساعت هشت صبح
و درست مُرد
درجا
بدون نقص
بى هيچ نفس ِاضافى
و مي‌افتد
هر روز
نصيب
درست رأس ساعت هشت صبح،
از ارتفاع
و مي‌توانيد
فردا،
رأس ساعت هشت صبح
به ستون روزنامه اى ...
نه
نگاه نكنيد
آنجا نيست
به اينجا
به ستون يك ساختمان
به يك داربست
همين اطراف
كه نصيب مي‌افتد از بالايش
هر روز رأس ساعت هشت صبح
هر روز
و سكوت،
پليس
صورتجلسه
پزشك قانونى.
به اينجا
به داربست
نگاه كنيد
به ساختمان، ارتفاع
و مي‌بينيد نصيب را
كه دارد مي‌افتد
هر روز رأس ساعت هشت صبح.
به داربست
قنات
گاودارى
دستگاه پرس
ساختمان
طبقه‌ى 5 مجتمع مسكونى خيابان رياحى
يا همين طبقه‌اى كه الان
دارى مي‌خوانى در آن
اين نصيب را
همين‌جا
كنج اتاق
لاى جرز يوار
همين‌جا در آشپزخانه
كه مي‌پزيد گوشت نصيب را
براى شام
و پاى پنجره‌، توى سطل زباله
كه مي‌اندازيد
پوست و استخوان نصيب را
كه بروند دور،
دور
دور
بروند افغانستان، پاكستان
و سگ‌هاى گرسنه‌ى پيشاور
سق بزنند نصيب را
هر روز رأس ساعت هشت صبح
و تكه‌اى از استخوان نصيب را
كودكى چشم بادامى
در باميان
كه چرك كرده است
به دندان بكشد
همان‌ها كه چشم‌هايشان
مثل ‍‍‍ژاپني‌هاست
و استخوان بخورد كودك
تا محكم شود
چهار‌ستون بدنش،
بتواند
بالا بكشد از داربست، طناب
در ارتفاع تهران
همان‌ها كه چشم‌هايشان مثل ژاپني‌هاست
اما ژاپنى نيستند
يا همان ها كه چشم بادامى نيستند
اما ايرانى نيستند
افغانى اند
و خوب كه نگاه كنى
پاى تمام پي‌ها
داربست
ديوار
دراز كشيده نصيب
دهانش كف كرده
چشم‌هايش پر ِ خاك
و كرم‌ها وول ميخورند
قلقلك مي‌دهند
نمي‌خندد
گريه نمي‌كند
حرف نمي‌زند
تكان نمي‌خورد
احمق جان،
مرده است نصيب
زير هر ديوار
ساختمان
هر ستون
دراز كشيده نصيب
لاى خاك
در كانال هاى مخابرات
و حضور دارد هميشه
در خطوط تلفن
مي‌شنود حرف ها را
سكوت مي‌كند
دهانش كف كرده
مرده است
حرف نميزند
دراز كشيده نصيب
در كانال هاى گاز
گرم ميشويم در اتاق
كرم ها وول ميخورند
كيف ميكنيم
و اصلا
افغاني‌ها پر شده‌اند در
پي‌هاى ساختمان‌هاى ما
ديوار برج‌ها
پل‌ها،
چاه
و اگر اصلا
بيرون بكشى
نصيب را
فرو مي‌ريزد تهران
و ما هر روز
مي‌نشينيم
در خانه‌هايى كه
بنا شده با آجر و آهن و نصيب
و ما هر روز
راه مى رويم
روى آسفالت، نصيب
و هماغوشى مي‌كنيم
زير پتو
و مي‌كشيم نصيب را
روى خودمان
راه مي‌رويم، مي‌خوابيم
روى كف
هر روز،
روى نصيب
رأس ساعت هشت صبح
و مردن مي‌شود
هر لحظه
هر جا
هر روز
بي‌صدا،
نصيب
مردن مي‌شود
هر روز
هر روز
رأس ساعت
درست
هشت صبح.
عليرضا عسگرى
18 ارديبهشت 91- تهران

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر