رهبران مجاهدین خلق برای ادامه سو استفاده از افراد خود فاز جدیدی را با تاکتیک "یک قدم به عقب ودو قدم به جلو "به پیش کشیده اند. انها که مجبور شده اند به حرف حاجت دهنده واقعی خود به عنوان "توصیه خانم کلینتون "گوش فرا دهند اکنون یک فاز جدیدی را به همراه رژیم عراق علیه افراد قربانی رجوی شروع نموده اند. در این فاز رهبران مجاهدین با طلبکاری خا ص خود باز به زبان لابی های متفاوت خود وارد یک کوشش دیگر برای باج گیری و به عقب انداختن پروسه فروپاشی تشکیلات خود در عراق را باز نموده اند
.این مشخص است که رهبری مجا هدین تاکتیک کش دادن پروسه جابجایی را در سر میگذراند که به امید "تحولات"در رابطه رژیم های ایران و آمریکا بتوانند فشار را برروی خود شاید کم کنند. ولی این یک حساب اشتباه میباشد چرا که در فازی که رهبران مجاهدین در پی آن میباشند یعنی جنگ احتمالی آتش آن نیز دامن آنها را خواهد گرفت چرا که این آتش جنگ به عراق نیز کشیده میشود و در واقع نفوذ آمریکاییان در عراق هم کمتر ووارد یک درگیری خاصی بین آمریکا و نیروهای مزدور امنیتی آمریکایی و :"منطقه سبز"و آن سفارت گسترده آمریکا خواهد بود که زیر آتش عوامل رژیم در عراق و شیعیان طرفدارش خواهد رفت ودر این میان نیز "تعهدات بین المللی "عراق نیز مشخصا تحت تاثیر قرار خواهند گرفت و این حسابهای رهبران مجاهدین برای کش دادن پروسه جابجایی و همچنین انتقال افراد به یک کشور ثالث امن تنها به عقب خواهد افتاد و جان این افراد را بیشتر وبیشتر به خطر خواهد افکند. رهبری مجاهدین هیچ چیزی جز استفاده ابزاری تا اخرین حد ممکن برای مطرح کردن خود و بهانه گیری ورژیم عراق نیز با سخت گیری در یک خط حرکت میکنند. البته مجاهدین خلق چهار پناهنده عادی نبوده و نیستند .آنها مسلح همراه با صدام حسین کار میکرده اند و ماهیتا به یکباره چهار پناهنده بی آزار نبوده ونیستند بلکه یک گروه سکت مآب فناتیک میباشند که برای رسیدن به اهداف خود از جنایت کردن و کشتن و کشته شدن ابایی ندارند یک گروه ارتجاعی فناتیک که ضد دمکراتیک میباشند و بهیچ روی متعهد به یک مبارزه مردمی نیسند چرا که یک مبارزه مردمی زیر پای فرهنگ غالب بر این گروه را که بر ا ساس کیش شخصیت بنا شده است از بین خواهد برد و برای همین نیز بر اساس مبارزه مردمی تغییر حکومت ایران را بنا نمیسازند بلکه در بازی تعادل قوایی قدرت از بالا در حرکت میباشند . یک روز در خدمت صدام حسین و بعد از اشغال عراق با همت تمام در خدمت اشغالگران و برای همین مردم عراق و رژیم آن نیز این گروه را به عنوان یک گروه خشونت گرا که آ ماده هرگونه جنایت مانند زمان صدام حسین میباشند میدانند. مجاهدین مینالند که با آنها خوب رفتار نمیشود ولی کدام گروه مسلح که "تروریست"شناخته شده است تاکنون با سلام وصلواتی که مجاهدین را آمریکایی ها و امریکایی ها همراهی میکنند ، همراهی شده اند مگر اینکه البته جزو مزدوران تحت قیمومیت آنها باشند . همانطور که از مزدوران خود در لیبی وسوریه "ارتش آزادی "ساختند ولی زمینه عراق برای آمریکا با تضادهای زیادی روبرو بوده است که بخواهد آرزوی رجوی را برآورده کند واز آنها نیز "ارتش آزادی "برای ایران بسازد بلکه آنها را به شکل دیگر برای جاسوسی و ترور کارشناسان هسته ای رژیم بکار گرفته است ولی رجوی هنوز از دستمزد دریافتی خود چانه میزند وچون آرزوی واقعی اش که مریم رجوی گفته بود که چرا مانند سوریه و لیبی از "مقاومت سازمان یافته "استفاده نمیشود ولی دلیلش مشخص است رژیم عراق با نزدیکی که به رژیم ایران دارد چنین کاری را محتمل نمیسازد ضمن اینکه رژیم ایران نیز سوریه نیست ولیبی هم نیست برای همین استراتژی در این چهارچوب میچرخد که اول کار سوریه ساخته شود وبعد سراغ ایران رفته شود . این را نیز نماینده روسیه بیان کرده بود که از سوریه دیدن نموده است . پس مجاهدین در یک فاز جدیدی از تاکتیک خود رسیده اند . تاکتیک "کش "دادن فاز انتقال تا شاید در استراتژی تاقاریسمی خود تاقاری بشکند و ماستی بریزید و کاسه لیسی رهبران مجاهدین مانند گذشته شروع شود ولی این حسابها با واقعیت های عراق نمیخواند و این را "توصیه "کنندگان و اربابانی که دست حمایت خود را برروی این "تروریستهای خوب "خود گرفته اند بخوبی میدانند که یک روند به شکل سوریه و لیبی با شکل گیری "ارتش آزادی "سوریه ولیبی در مرزهای عراق وایران ممکن نیست وبرای همین بایستی که برای کم کردن تضادهای دورنی خودشان با رژیم عراق تن به این کار دهند واین گروه تحت حمایت خود را خارج سازند.ورهبران مجاهدین در استراتژی که با آن موافق نیستند چرا که این "دلسوزی "طرف "توصیه "کننده یعنی عمو سام به منافع خود تنها مینگرد و در نمیابد که فروپاشی استراتژی که در رجوی در عراق ساخته بود یعنی مرگ سیاسی و فرهنگی یک سکت و این در فرهنگ سکت ها معنی خاص خود را دارد که بیشتر همراه با خود کشی جمعی میباشد و رجوی اکنون هنوز این فروپاشی استراتژی بازی در بالا وبا حمایت وابزار شدن و استراتزی "ارتش ازادی بخش "خود را نمیتواند قبول نماید و هیچ رهبر فناتیکی مرگ سیاسی ونظامی خود را باور ندارد ولی انها حد اقل شجاعت خودکشی داشته اند ولی آیا رجوی چنین قدرت وشجاعتی دارد که بجای قربانی کردن ا فراد خود خود دست به خود کشی بزند؟ به نظر نمیرسد که رجوی بزدل خود بهای ان را بدهد بلکه در جهت پرداخت بهای مرگ سیاسی ونظامی وفروپاشی آنچه که او "استراتژی بازوی مسلح "خود مینامید را باید باز افرادش بپردازند ونه فرمانده سخیف انهاکه در راس ومسولیت اول شکست ها را بعهده دارد. :

هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر