۱۳۹۰ بهمن ۲۲, شنبه

سربلند: استخوانى 28 (32) ساله در گلو

PDF چاپ نامه الکترونیک


هر چه شمارش سالهاى عمر رژيم اسلامى و به طبع آن جنايتهايش فزونى ميگيرد نوشتن در مورد قيام 57 سخت و سخت تر ميشود. نميدانم تا چند سال ديگر مىتوانيم در چنين روزى مدام خاطره شكوهمندى را تصوير كنيم  كه حاصلش نه ازادى و برابرى ، بلكه سخيف ترين وحشى گرى تاريخ معاصر ايران و سياه ترين روزهاى خلقمان بود. تا كى قادريم مدام  يكسرى شعارهايى كه هر چه ميگذرد بدانها بيشتر شك ميكنيم را تكرار كنيم؟ تا چند ده سال ديگر مىتوانيم به تئورى هاى توطئه آويزان شويم و بدون اينكه نقش خود را در بقدرت رسيدن جمهورى اسلامى در نظر بگيريم اما همه اتفاقات رخ داده را حاصل اعمال"  از ما بهترون"  تعريف كنيم؟ ايا تا بحال موفق بوديم؟
enghelabقيام 57 شكست خورد چون سرشار از نواقص بود. نواقصى كه هنوز هم از ترس اينكه مبادا كسى ما را به طرفدارى از سلطنت متهم كند جرات بزبان راندنش را نداريم. ما ميترسيم كه بگوييم نه پس از قيام ؛ بلكه بسيار قبل از آن مرتجعين بودند كه رهبران قيام بودند. ميترسيم اين واقعيات را عنوان كنيم چون هنوز الگويى بهتر از آن چه كه در قيام 57  رخ داد را نداريم. 




قيام 57 نه انقلاب بود و نه شكوهمند. چرا كه ممكن است انقلابات شكوهمند به انحراف بروند و در نهايت بر ضد خود بدل شوند اما محال است كه نتيجه آن، و  در عرض چند ماه، در هيبت جانورى بنام جمهورى اسلامى و با راى 99 درصدى ظاهر  شود. پس قيام ضد سلطنتى بهمن تنها كارى كه انجام داد جانشين كردن يك رژيم بغايت ارتجاعى و وحشى در مقابل رژيمى مشابه بود. ارتش دست نخورده باقى ماند. تمامى مناسبات سرمايه دارى حفظ شد. ستم بر زن به شديدترين شكلش ادامه يافت . فاصله طبقاتى بيشتر از سابق شد و كارگران و زحمتكشان صدها برابر قبل از آن مورد هجوم قرار گرفتند. حالا كجاى آن قيام شكوهمند بود؟  ايا صرف سرنگونى يك رژيم  و بدون در نظر گرفتن ماهيت جانشينش كافى است كه از آن تجليل كنيم؟ مىگويند قيام 57 قدمى بجلو بود . اما ايا براستى همين بود و يا قدمى بود به چند قرن عقب تر؟

اما قيام 57 بدرستى حاصل اراده توده ها بود . شايد بتوان تنها از همين زاويه آن را مورد تجليل قرار داد تا تلنگرى بر دهن خفته توده ها باشد كه اگر بخواهند باز هم ميتوانند. ولى باز هم افسوس كه هميشه خواستن توانستن نيست و براى رسيدن به هدف بايد مسايل را شناخت و درك درستى از اوضاع و خواسته ها داشت.
آنچيزى كه هر ساله زنگ خطر جدى را بصدا در ميآورد حضور سالخوردگانى است كه ما را زير بمباران خود گرفته و با  نقل خاطره از گذشته مروج همان قيام مدل 57 هستند بدون اينكه بتوانند جمع بندى درستى از دلايل شكستش ارائه دهند. آنها كه سى سال است به حضور سه ماه خود در فلان اتحاديه و اعتصاب كارگرى در سال 57 ميبالند و هنوز به پشتوانه همان چند ماه كارگر بودنشان !  ارتزاق سياسى ميكنند قادر نيستند كه جمعبندى درستى از شكست داشته باشند. چرا كه آنان در اين آشفته بازار منافع دارند. منافع شخصى و خورده بورژوايى. چرا كه يك بررسى ساختارى دقيق و همه جانبه از آنچيزى كه در 28 سال پيش رخ داده شايد اول از همه همين دوستان را از سكوهاى خطابه ها پايين بكشد. پس مدام مدل 57 را تبليغ ميكنند. مدلى كه توده ها يكشبه به خيابان ها بريزند . شيرهاى نفت بسته شود، اعتصاب سراسرى اغاز شود و مانند برق و باد جمهورى اسلامى برود تا براى يكقرن ديگر پذيراى سلطه جمهورى اسلامى ديگرى،  اما شايد اينبار بدون ريش و عمامه باشيم و نيروى جان و كار خود را در خدمت استثمار تازه قرار دهيم.
مىگويند كه "  از گذشته درس گرفتيم و ديگر اجازه نخواهيم داد كه حاصل مبارزاتمان را به سرقت ببرند" . اما كجاست آن درس ها؟ چگونه ميتوان نتيجه آن درس ها را ديد ؟ در ميان هزار و صد فرقه سياسى كه مترصد هستند يكديگر را پاره پاره كنند؟ در ميان ما كه هنوز به قدرت نرسيده با " ضد انقلاب " و جاسوس و .... غيره خواندن هر كس و ناكسى از همين الان طناب دار را بر گردنش گره ميزنيم؟  از چه درس گرفتيم؟ كدام دمكراسى را آموختيم؟ جز اينكه از نظر سياسى بمراتب عقب مانده تر و ارتجاعى تر از دوره سالهاى 40 و 50 شديم؟ رفقاى ما در آندروه و نسبت به زمانشان مترقى بودند. با يكديگر بحث ميكردند. با هم متحد ميشدند. خود را منحل ميكردند تا بتوانند در پس اتحادى تازه  قدرت بيشترى داشته باشند. اما ما چه؟ امروز اكثر غريب به اتفاق نيروهاى چپ ايران به معنى كلمه ارتجاعى شدند. نه تئورى و برنامه تازه اى دارند و نه حتى درك درستى از مقوله اتحاد و بزرگ شدن. حتى همان دمكراسى ناقصى هم كه در ميان رفقايمان در آن سالها، و آن هم در زير حكومت خفقان پليسى وجود داشت را ما امروز و در فضايى بمراتب ازاد تر از آن زمان نداريم. دهن باز كنيم يك مهر ضد انقلاب و جاسوس بر پيشانى مان مى چسبد. هنوز حرف نزده ميگويند " اب به اسياب حسن و حسين ميريزيم"  . ايا سنت انقلابى ما اين بود؟ كجا شاهديد كه رفقاى ما در آن دوره اينچنين برخورد كرده باشند؟ آنها بحث ميكردند و  در حالى در عرصه عمل هم فعال بودند اما بى رحمانه با يكديگر مبارزه ايدئولوژيك داشتند. اما حالا چه؟ يك مشت خارج نشين عصا بدست كه تا خرخره زير بار قسط مبل و ماشين و خانه گير كرده اند و از ترس از دست دادن پاسپورت هاى خود جرات ندارند اعتقادشان را بزبان بياورند  شدند مدعيان آزادى و براى ملتى كه روحشان هم از وجود اينان باخبر نيست،‌ و در مقابل هر برخوردى سيل انگ و اتهام را بر سر روى اين و آن ميپاشند. ايا اين است درسهايى كه از قيام 57 گرفتيم؟  چه كسى ميتواند تضمين بدهد كه پس ار جمهورى اسلامى همين اساتيد حمام خون براه نياندازند؟ ميدانيد در يك جامعه انقلاب كرده اتهام " ضد انقلاب" چه معنى ميدهد؟ ميدانيد اين اتهام يعنى سند مرگ يك انسان؟ و چه تضمينى است كه اينان كه امروز مثل نقل و نبات ديگران را ضد انقلاب ميخوانند فردا با همين اتهام خاوران هاى تازه اى برپا نكنند؟

اصلا بياييد به سرنوشت فرزندانى كه خودمان بزرگشان كرديم نگاه كنيم و انقلاب پرولترى پيشكشمان. چند خانواده كمونيست كه با خرمنى از ادعاى زندان و مبارزه سياسى سراغ داريد كه فرزندانى كمونيست و انقلابى به جامعه تحويل داده باشند؟ بچه هاى ما شايد مهندس ، دكتر ، سه تار زن ، نقاش و اوازخوانى خوب شده باشند اما كمونيست و انقلابى خير. و چرا؟ چرا آن خواسته اى كه براى دانشجويان فلان دانشگاه ايران داريم را خودمان نتوانستيم براى فرزندانمان متحقق كنيم؟ پاسخ روشن است . چون سالهاست كه داريم دروغ ميگوييم . به خودمان و به مردم. بچه هايمان بخوبى ميبينند كه چطور در جمع رفقايمان از  لغو مالكيت خصوصى داد سخن ميدهيم و شبها با ولع و حرص آگهى هاى تجارى صندوق پستى مان را زيرورو ميكنيم و مدام در حال چرتكه انداختن حسابهاى پس انداز و هزار و يك جور قسط هايمان هستيم. بچه هاى ما ميبينند كه چگونه با فرارسيدن هشت مارس همگى فمينيستهاى دو آتشه ميشويم اما بدترين رابطه را با مادر آنها و يا زنى كه روزى با او زندگى كرده بوديم داريم و حتى حاضر نيستيم به عنوان يك انسان پس از جدايى  با او ارتباط داشته باشيم. بچه ها همه اين چيزها را ميبينند و بى اعتنا به تمامى شوهاى مزخرف پالتاكى و اعلاميه هاى مبتذلمان براه خود ميروند. براستى يكبار ديگر به خود و خانواده هاى اطرافمان نگاه كنيم، فرزندان كدامشان انقلابى و كمونيست بار آمدند؟!
نه، هيچ كس قيام 57 را ندزديد . آن قيام از همان روزى كه شروع شد توسط انحرافات خود ما  دزديده شده بود. آن زمان كه به بهانه حفظ وحدت، جانورى بنام خمينى را " حضرت ايت الله " خطاب كرديم. همان زمان كه با اشغال سفارت آمريكا اب از لب و لوچه مان سرازير شده بود و فكر كرديم لنين ديگرى در ايران ظهور كرده . همان زمان كه چسب بر دهان زنان زديم كه حالا موقع مخالفت بر سر حجاب نيست. همان زمان كه بدنبال شروع جنگ، حس ميهن پرستانه مان گل كرده بود و رگ غيرت تماميت ارضى خواهانه مان بجوش آمده بود و شيون سرداديم كه"  ميهن انقلابى"  در خطر است.
قيام 57 نشان داد كه در صورت عدم اگاهى سوسياليستى حتى اگر كل كارگران ايران هم اعتصاب كنند نتيجه اش چيزى بيشتر از جمهورى اسلامى نخواهد شد. انقلاب يك علم است كه بايد آن را آموخت. مبارزه طبقاتى غريزى نيست چون ما حيوان و لاكپشت نيستيم !  بلكه آدم هستيم و آدم ها آموزش ميبينند. آموزش راه رفتن و خوردن و كار كردن و انقلاب كردن. اعتصاب ده ها كارخانه در سال 57 توانست شاه را سرنگون كند اما چه بر جايش نشاند؟ آنها شوراهاى كارگرى را برپا كردند اما از نوع اسلامى اش. ممكن است بگويند كه تهاجم ارتجاع سبب شده بود. اما ارتجاع نيروى تهاجمى اش را از كره مريخ وارد كرده بود ؟ يا همان توده ميلونى پشت سرش بودند؟ و چه مكانيسمى سبب آن پشتوانه مردمى برايش شده بود؟ پس عنصر اگاهى انقلابى كجا رفته بود؟!!
بحث ير سر مقاومت هاى بعدى انقلابيون در مقابل ارتجاع نيست كه اين مقاومتها در عرصه هاى مختلف تاريخى وجود داشته و باز هم خواهد داشت. بلكه موضوع بر سر چگونگى رشد و به ثمر رسيدن يك قيام مشخص در يك مقطع تاريخى معين است. چرا كه معمولا در اينگونه مواقع عده اى زود  رگ گردن بالا مى آورند و قبرستان خاوران و مجاهدت ها و رشادتها را در مقابلمان رديف ميكنند. اما اينها هر چند بدرستى معنى مقاومت در مقابل ارتجاع را ميدهد اما قادر نيست پاسخ روشنى بر چگونگى دلايل شكستش را داشته باشد.
هرگونه الگو سازى از قيام 57 براى سرنگونى جمهورى اسلامى نتيجه اى جز يك شكست دردناك ديگر نخواهد داشت. ما جمهورى اسلامى را سرنگون نميكنيم كه فقط چيزى را سرنگون كرده باشيم. بلكه هدف از  سرنگونى جايگزينى آگاهانه يك سيستم نوين بروى مناسبات كهنه است. تا زمانى كه اين مناسبات را بدرستى نشناسيم قادر نخواهيم بود جايگزينش را تعريف كنيم. ما نميتوانيم با رفتار و ايده هايى ارتجاعى به جنگ ارتجاع برويم. ما قادر نيستيم با ايده هاى كهنه قصد نابودى كهنگى را داشته باشيم . بلكه براى رسيدن به اهداف والايى كه در ذهن انها را پرورانده ايم نياز به آموزش داريم . آموزشى بدور از هرگونه خرافه هاى اسلامى و غير اسلامى.
هر قيامى نياز به " پيشگامان " خود دارد . درست است كه انقلاب كار توده هاست اما توده ها بخودى خود يك توده  بى شكل بيش نيستند . آنها را بايد شكل داد و پيشگامانشان را ساخت. وقتى شعار تشكل را سر ميدهيم دقيقا به همين معنى است كه طيفهاى مختلف پيشرو ، ميانى و پيشگام را در جايگاه خود قرار دهيم. توده به معنى عام آن همان ملت كفن پوش زنجير بدست عاشوراى سال 57 است كه  با الهام از  شهادت " حسين" قصد سرنگونى طاقوت را داشت. آنانى كه ميگويند انقلاب كار توده هاست و منكر نقش حزب و پيشگام مسلح توده ميشوند شيادانى بيش نيستند كه هدفى جز دوختن كلاهى ديگر براى خود ندارند.

از صد سال پيش كه ماركس به ضرورت " قهر " در انقلاب پرداخت تا به امروز  كماكان آن تئورى درست و علمى است. بورژوازى را بايد به قوه قهر انقلابى و مبارزه مسلحانه سرنگون كرد. چه در ايران و چه در آمريكا و هلند و فرانسه. اين يك استنتاج علمى جهان شمول است كه ماركس هم اين نظر را  نه  فقط در مورد كشورى مانند ايران، بلكه در مورد كشورهاى پيشرفته و صنعتى نظير المان و انگلستان ارائه داده بود . ( رفقا وحشت زده نشوند ، خطر اين متون  نويسنده را تهديد ميكند و نه خوانندگان !!! )

در انتها
قيام 57 فقط از يك زاويه قابل تعمق است و آن هم همان باور مردم به قدرت عظيم خود كه اگر متشكل باشند . و نه چيزى بيشتر.
سربلند، 11 فوريه

۱ نظر:

  1. در مورد فرزاندان ! میشود شعار داد ولی مثل همان رابطه با توده هاست . یعنی اینکه شما تنها عامل تعیین کننده نیستید که در یک جامعه بورژوازی بخواهید فرزندان خود را تربیت کنید . مکانیسمهای پیچیده مختلفی تعیین کننده است بویزه در زمان امروزی که فرزندان دیگر فرزند شما نیستند بلکه فرزند مدیا هستند که از کوچکی یک موبایل دستش میدهند، برایش هزاران امکان تفریح و تفرج جذاب برا ی نوجوان وجوان ارائه میدهند و موجی از کوچک وبزرگ با این مورج مدیا به پیش میروند وشما میخواهید ماهی سرخ کوچولو ی صمد را به او یاد آوری کنید وتربیتش کنید که علیه موج حرکت کند این بسادگی نیست برای همین هم در یک خانواده میبنید که دو برادر دوخط متفاوت میروند چون تربیت مثلا این که من فرزند خود را تربیت کمونیستی کنم تنها یک تلاش باقی میماند که تنها میتواند رده ای از انسان ماندن را تنها در او باقی بگذارد وگرنه موج در حال حرکت است وهویت چیز گمشده بویزه زمانی که شخصیت شکل نیافته باشد و موج سهمگین هم در حرکت است پس توقع این را داشتن که هرکمونیست ویا مارکسیست ویا چپ روشنفکری فرزندش را هم کمونیست ویا چپ تربیت کرده باشد یک ساده اندیشی است ویک برداشت مکانیکی است همانطور که شما در طبقه کارگر علی رغم وجود تمامی شرایط عینی نمیتوانید شرایط ذهنی را فراهم کنید چون حاکمیت عوامل متعدد بدست دارند و انسانها علی رغم منافع طبقاتی مشترکشان بصورت ایندوآل میباشند و این دو را در یک راستا جمع کردن این کار ساده ای نیست یعنی ایندوآلیتت انسان بزرگ شده و شخصیت رشد کرده کارگر در حاکمیت وتربیت استثماری با منافعش ! وبعد هم این را یک صدا کردن . وهمزمان هم با سرکوب خونین وبی رحم اسلامی روبرو بودن که هیچ رحم ومروتی و انسانیتی نمیشناسد و چون فناتیک است و نماینده خدا روی زمین خود را میداند در کشتن حقانیت میبیند وگاهی هم اعدام کننده هم همان بسیجی کارگر میشود ! پس بی جهت نیست که این استخوان متاسفانه حالا حالا ها در گلو خواهد ماند چون دیو طبقاتی ابزارهایی درد ست دارد که منافع طبقاتی هم حتی در چشم کارگر درخشندگی نمیکند چون ا وهامات و فریب طبقه بورزوازی واستثمار ریشه سنگین تر تاریخی در ذهن انسانهای استتثمار شده دارد که در زنجیر بودن خود را خود توجیه میکنند! و بقول معملی که داشتیم که میگفت "بعضی از دانش آموزان اگر علم را به صورت آمپول به آنها بزنیم باز آنرا بیرون میدهند" و چنین است آگاهی و سازماندهی در یک سیستم سرمایه داری که ابزارها زا سرکوب ومدیا و غیره درد ست حاکمین است که بعضی میشود میخ کوبیدن بر سنگ خارا ! ولی این به معنی نیست که باید نا امید بود بلکه باید راه سنگلاخ را دید و دانست که باید استخوان در گلو حرکت کرد و نا امید نشد و نگذاشت که نا امید ت کنند ! ولی باید دانست که چرا استخوان درگلوست چون ابزار ودستگاه ا ستثماری ریشه هزاران ساله داردو مبازره سخت وطولانی ست و با بی صبوری ممکن است که استخوان در گلو انسان را خفه کن

    پاسخحذف