۱۳۹۰ دی ۱۴, چهارشنبه

سیروس کار: آیا هجوم نظامی به ایران نزدیک است؟

سایت اعتراض


 
در طی هفته های گذشته بحث هایی در مورد تحولات اخیر منطقه و ایران صورت گرفته. یکی از بحثهای مهم احتمال
هجوم آمریکا و متحدینش به ایران است. در رابطه با این موضوع سه جریان فکری جبهه گرفته اند که منطبق بر منافع طبقاطی و خواستگاهشان میباشد نیروهای شریک در حاکمییت و نیروهای دیگری که از موضع ناسیونالیزم مذهبی حرکت میکنند و تلاش دارند که ساختار حاکمیت اسلامی دست نخورده باقی مانده و مطابق میل منتقل گردد.
نیروهای سرنگونی طلب که چشم به یاری آمریکا و متحدینش دارند و تا کنون از امکانات مالی و تبلیغی برخوردار شدند، مانند سلطنت طلبان، جمهوری خواهان، مجاهدین، حزب دموکرات و بعضی از احزاب منطقه ای مربوط به ملیت های داخل ایران.

نیروهایی که مستقل و با اتکا به نیروی مردم ایران و بدون برخورداری از امکانات مالی هر کشور خارجی سرنگونی رژیم را خواهانند.
قبل از هر چیز بایستی این موضوع را نیز بررسی کرد که اساسا هدف آمریکا و متحدینش ازتهدید ایران چیست؟. آیا سیاست فشار آمریکا بر ایران برای آن است که بتواند به لحاظ سیاسی و نظامی بر فرمانروایی خود در سطح جهان به عنوان تنها نیروی مهم حافظ سرمایه تحت عنوان "مقابله با تروریسم" پافشاری کرده ومطرح گردد و در همین رابطه به پایگاههای نظامی خود در منطقه بیفزاید؟.
آیا این درست نیست که آمریکا و متحدینش با اهرم فشار بر ایران تا کنون قراردادهای نظامی بسیاری با کشورهای منطقه بسته و سودهای سرشاری از آن کنسرنهای تولید و فروش سلاح میکنند؟.
در ضمن همه به خوبی میدانیم که تشدید فشار و تحریم علیه ایران نه رژیم ایران را بلکه قبل از همه توانایی مردم ایران را در مقابله با رژیِم ایران تا سطح بسیار زیادی کاهش خواهد داد.
عکس العمل امریکا و متحدینش و ارگانهای حقوق بشری و سازمانهای مختلف غربی مانند سازمان انرژی اتمی در مورد سیاستهای داخلی رژیم ج اسلامی مانند سرکوبهای اعمال شده علیه مردم ،ترور مخالفین در داخل و خارج ، کشتارهای دهه شصت و...در طی بیست و هشت سال گذشته چه بوده و غرب چگونه با این موضوع برخورد نموده است؟.
به خوبی میدانیم که برای کشتارهای وسیع و سرکوبهای سالهای گذشته، خصوصا سال هشتاد و هشت سلاح اتمی لازم نبود. رژیم با سلاحهای وارد شده از غرب مانند باتوم الکتریکی، پاراشوت و انواع و اقسام سلاحهای وارداتی که علیه خلق به کار برده شد بود بیشترین ضربه را به جنبش انقلابی مردم ایران وارد کرد. در کنار این ساز و برگها انواع و اقسام سیستمهای جاسوسی و ردیابی الکترونیکی از طرف " شیطان بزرگ" و متحدینش به ایران فروخته میشد و میشود.
در اینمورد قابل مثال است که "پولنتس" رییس کمیسیون سیاست خارجی آلمان در رابطه با تحریم ایران از طرف واشنگتن و متحدینش گفت "شرکت‌های آمریکایی از طریق موسسات کوچک‌تر زیرمجموعه خود و یا دلال‌ها، کماکان در حال معامله با ایران هستند." در این میان دلالان خارجی و دزدان دولتی که بر مصدر صادرات و واردات کشور هستند سود بیشتری خواهند برد.
اکنون اجناس مورد احتیاج رژیم از "شیطان بزرگ" و سایر کشورهای غربی به چندین برابر قیمت خریداری میشود.
کشورهای روسیه و چین نیز منتظر فرصتهایی هستند که بتوانند از فضای ایجاد شده بهره برده و خود نیز حتی اگر کوتاه مدت هم که شده از این خوان به یغما ببرند.
آنهاتاکید می کنند که از نظر آنها هنوز زمان برای "راه حلهای دیپلماتیک و سیاسی" پایان نیافته و به این ترتیب می کوشند مخالفت خود را با تصميمات يک جانبه امريکا نشان دهند. رویدادهای اخیر در مورد بحران موجود ، بستری ست که در آن می توان بار دیگر چهره بازیگران اصلی و منافع واقعی ای جاری در ورای مساله پرونده هسته ای جمهوری اسلامی- یعنی قدرتهای ضد خلقی امپریالیستی و کشاکش آنها برای کسب مواضع اقتصادی سیاسی بیشتر را بخوبی مشاهده نمود.

.
همه به خوبی میدانیم که گاها منافع حاکمییت اسلامی با منافع آمریکا و متحدین غربی اش در منطقه گره خورده . به عنوان مثال در هنگام جنگ عراق و آمریکا همسویی و همکاریهایی بین دو کشور ایران و آمریکا وجود داشت و این همکاری که از سال دوهزار و یک شروع شده بود چندین سال ادامه داشت و هم اکنون ادامه دارد فقط محدود به گفتگوهای دیپلماتیک نبود؟.
همچنین بایستی در مورد این موضوع تعمق کرد که عکسالعمل آمریکا و متحدینش در مورد سایست خارجی رژیم مانند دخالت رژیم در عراق و کردستان حمایت از شیعیان و حمایت از حزب اللا لبنان همسویی با سوریه و نیز سیاست رژیم در مقابل سایر کشورهای منطقه مانند پاکستان، افغانستان و کشورهای در حوضه خلیج فارس و دریای خزر چگونه بوده؟. آیا تمامی سیاست های خارجی ایران از دید آمریکا و متحدینش تا کنون پنهان مانده بوده که اکنون آشکار گردیده؟.
کودکانه خواهد بود که تصور کنیم آمریکا از سیاست ایران در قبال منطقه و جهان بی خبر بوده. جنگهای زرگری بین حاکمییت آمریکا و ج اسلامی تا کنون به نفع هر دو کشور بوده. یکی تا به حال از طریق فروش اسلحه به کشورهای حوزه خلیج بهره برده و به مناطق تحت نفوذ خود در منطقه افزوده و نیز به ناوگانهای نظامی خود را در خلیج فارس اضافه کرده و دیگری بر سیاست داخلی که همانا سرکوب مردم ایران و ادامه حاکمییت هست افزوده. در این رهگذر از هر گونه وسیله ای استفاده میشود.
ج اسلامی به نیروهای حزب اللا در لبنان و سوریه و شیعیان جنوب عراق علیه آمریکا و اسراییل متکی است و به آنها یاری میرساند که بتواند از این فاکتورها و با اعمال فشار سیاستهای خود را به کرسی بنشاند. از قبیل این سیاستها تهیه انرژی اتمی و تبدیل شدن رژیم به یک قدرت هسته ای است. آمریکا نیز به همین بهانه تلاش میکند متحدین جدید تری در سطح منطقه پیدا کند و سیادتش بر جهان وسیعتر و محکمتر میگردد.

در ضمن باید این سوال را در مقابل خود قرار دهیم که آیا تا زمانیکه رژیم ج اسلامی توانایی سرکوب تودههای مردم ایران و از بین بردن هر گونه تفکر آزادیخواهانه را دارد تهاجمی از سوی آمریکا صورت خواهد گرفت؟.
آیا این درست نیست که آمریکا هنگامی در تحولات ایران دخالت خواهد کرد که رژیم دیگر توانایی سرکوب و کنترل توده ها را نداشته باشد و خطر خیزشهای توده ای گسترده مانند چند سال گذشته کل حاکمییت را مورد تهاجم قرار خواهد داد؟. همانگونه که صدام در سالهای آخر نیز توانایی هایش را در مورد سرکوب و کنترل مردم عراق از دست داده بود؟. به مفهومی دیگر تاریخ مصرف رژیم صدام به پایان رسیده بود و اکنون نیروهای جدیدتری در هم پیمانی با سیاستهای آمریکا قرار گرفته بودند.
بازگشت به حافظه تاریخی.
بین جنگ دوم و سوم خلیج 1991 تا 2001 آمریکا و متحدینش با تحریم و فشار تمامی زیر ساختارهای اقتصادی رژیم عراق را در هم ریخت. سرمایه های آن کشور بلوکه گشت. فقر حاصل از این تحریم قبل از همه دامنگیر مردم عراق گشت. رژیم عراق از طریق بازارهای سیاه مجبور گردید اجناس مورد نیاز برای تامین نیروهای امنیتی و ارتش خود را به چندین برابر قیمت خریداری کند. در ضمن شرکتهای چند ملیتی توسط تحریم عراق ثروتهای میلیاردی بدست آوردند. در این رهگذر دولت ترکیه به عنوان یکی از متحدین آمریکا بیشترین سود را در رابطه با صدور نفت عراق از طریق خاکش برد. ایران نیز توانست به مبلغ های نجومی از طریق معامله ، دلالی و قاچاق کالا دست بیابد.
رژیم عراق سراسیمه گشت و در پاسخ به همپیمانی سران کردهای عراق مانند طالبانی و بارزانی با آمریکاییان بمبهای شیمیایی بر سر مردم کردستان فرود آوردو پنج هزار مردم کردستان عراق را کشت. در اثر این یورشها تمامی توان رزمی نیروهای انقلابی عراق از بین رفته بود. بخش دیگری از نیروهای عراق در طی آن سالها به دنباله روی از سیاست آمریکا پرداختند و بخش دیگری از احزاب کردی و غیره تلاش کردند با دولت مرکزی یعنی صدام به توافقاتی برسند که توسط آمریکاییها بر حذر شدند. آمریکاییها با نشان دادن چراغ سبز عملا کردهای عراق را در مذاکره با دولت صدام بر حذر کرده وخود قول حمایت و همکاری با کردها را خاطر نشان ساختند. این توافقات برای ایجاد دموکراسی در عراق نبود بلکه غارت و چپاول هر چه بیشتر عراق توسط متحدین تازه نفس بود.



اما در رابطه با ایران موضوع دیگر این است که اگر در صورت یک انقلاب توده ای نیرو گاههای اتمی به دست مخالفین رژیم ایران بیافتاد موضوع برا ی غرب برای تنظیم سیاست دوباره خود در خاورمیانه بغرنج تر خواهد شد. در پس از فردای سرنگونی چه کسی میتواند کنترلی بر نیروگاهای اتمی ایران داشته باشد .روابط همسایگان کشورهای منطقه چگونه به پیش خواهد رفت؟ آین کدام نیرو خواهد بود که باید جایگزین رژیم ج اسلامی گردد و با پیروی از تئوری "خاورمیانه جدید" بر حاکمییت تکیه زده و در فعل و انفعالات آینده نقش فعالی داشته باشد؟
اگر به حافظه تاریخی مان و تاریخ سی ساله ایران رجوع کنیم میبینیم که پس از سرنگونی رژیم شاه و در دولت موقت افرادی از قبل دستچین شده بودند که بایستی منافع آمریکا و متحدینش را در ایران همچنان تامین کنند. افرادی مانند قطب زاده، حبیبی،یزدی،امیر انتظام و... به عنوان سوپاپ اطمینان عمل میکردند. صباغیان میبایستی به عنوان وزیر جنگ اسلحه های آمریکایی و قراردادهای خرید ف16 را که در زمان شاه بسته شده بود تامین میکرد.سر لشکر قره نی بایستی ساختارهای وابسته ارتش را بازسازی میکرد. دریا دار مدنی فرمانده نیروی دریایی دولت موقت بایستی خلیج فارس رابرای امپریالیستها امن میکرد.دریا دارمدنی برای حفظ منافع امپریالیستی به سرکوب شدید مردم جنوب دامن زد. او بعدها خود را کاندید ریاست جمهوری اسلامی کرده بود. او کسی بود که بر اساس اسناد بدست آامده از سفارت امریکا در خدمت س آی ا بود.

با توجه به این ذهنیت تاریخی

بایستی دانست که آیا در شرایط فعلی متحدین ایرانی واشنگتن شناخته شده هستند؟. در میان احزاب ایرانی کدام نیروها هستند که در همسویی با سیاست آمریکا قرار دارند؟.
آنچه که تا به حال مشاهد شده نشان میدهد که هنوز هیچ نیروئی به غیر از حاکمییت اسلامی توانایی کنترل و سرکوب گسترده تر را ندارد. این رژیم تا نابودی و ویرانی گسترده ساختارهای سیاسی ، اقتصادی و اجتماعی برقرار خواهد ماند. هرگونه تحریم اقتصادی و تجاوز نظامی که توسط پرووکاتسیون ایران صورت بگیرد به نفع رژیم ج اسلامی خواهد بود. رژیم ایران و غرب سالهاست که زبان یکدیگر را در این مورد میفهمند.
ابزارهایی مانند اصلاح طلبان، سلطنت طلبان، مجاهدین، جمهوری خواهان و گروههای مدافع حقوق بشری، احزاب و گروههای قومی هنوز کاربرد لازم را ندارند و فقط برای آینده آماده میشوند.

احزاب گروهها و سخصیتهای وجود دارند که تا دیروز خود بخشی از رژیم بودند و امروزه در صف منتقدین حاکمییت قرار گرفته اند. طیف وسیعی ازهمین نیروها تلاش دارند که طرح استحاله رژیِم را به همراه متحدین غربی خود عملی سازند. آنها حاضر خواهند بود که با بخشی از همین حاکمییت کنار بیایند تا ساختارهای سیاسی اجتماعی و اقتصادی در صورت یک قیام مردمی بدون درهم ریختگی به دست آنها بیافتد. این جریانات تحت شعار رفراندوم، دموکراسی گام به گام، تا دخالت نظامی غرب به مفهوم آزاد کردن ایران توسط بمب و خمپاره با یکدیگرشبیه هستند. با توجه به فاکتورهای موجود شانس این نیروها در بدستگیری حاکمییت زیاد است.
تعدادی از نیروهای چپ که عمدتا پراکنده هستند تحت عنوان شعارسرنگونی رژیم و اعمال حاکمییت مردم هستند. درک این بخش از نیروها که عمدتا گروههای چپ مارکسیستی میباشند در مورد ایجاد حاکمییت مردمی بسیار متفاوت میباشد و عملا در کوچه پس کوچه های انقلاب تودهای سرگردانند.
شاید آنچه که عملی میباشد و میتواند به همبستگی نیروهای انقلابی و اتخاذ سیاست صحیح کمک کند ایجاد "جبهه ضد جنگ و تحریم آکتیو انتخابات" باشد. در این جبهه میتوان به افشای سیاستهای رژیم و غرب و معاملات پنهانی غرب با رژِیم اسلامی تحت عنوان "تحریم" صورت میگیرد و به قیمت خانه خرابی مردم ایران تمام خواهد شد پرداخت. در این جبهه میتوان نیروهای وسیع و هواداران صلح را در حمایت از یکدیگر و مردم ایران در کشورهای جهان گرد هم آورد. در این جبهه میتوان به ماهییت تجاوزکارانه غرب و حاکمییت اسلامی که یکی از بیرون و دیگری از داخل علیه مردم اعمال میکند پرداخت. در اینمورد دفاع از صلح به مفهوم این نباید باشد که مردم ایران حق دفاع مسلحانه از خود در مقابل ژیم را نداشته باشند. صلح و دوستی با رژیم و یا بخشی از همین رژیم و جریانات رفرمیست ممکن نیست.
شاید این جبهه پایه ای باشد برای اتحاد و تدوین برنامه حول سرنگونی رژیِم اسلامی و اعمال حاکمییت مردم. این جبهه میتواند مستقل از حاکمیتها و با اتکا به نیروی مردم ایران عمل کند.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر